به کنفرانس پراگ: چگونه دمکراسی در ایران اعدام می شود             

هر حرکتی که با ذهنیت حذف کردن و یا عدم اعتقاد و احترام به دمکراسی واقعی باشد در واقع هم آب در هاون کوبیدن است و هم در نهایت سبب رسوایی کوشندگان آن روند است.

اگر چه طی 33 سال گذشته معمولأ تعدادی از هموطنان گرامی در راستای برقراری دمکراسی در ایران کوشیده اند و نوشته اند و تلاش کرده اند، و در این راستا گروهها و کنفرانسهای گوناگونی را نیز تشکیل داده اند، که خود هم از طرفی جای تقدیر و ارج است و هم از طرف دیگر پویایی کنشگران سیاسی کشورمان را می رساند.

اما سئوال اینجاست که دقیقأ چنین حرکتها و تلاشهایی در هنگام  قبل از انقلاب 1357 خورشیدی نیز بوده است، پس چرا پس از انقلاب، دمکراسی در کشورمان برقرار نشد؟

همانطور که همگان بخاطر دارند و یا می دانند بلافاصله بعد از انقلاب (و یا از دید اینجانب حتی در قبل از انقلاب در هنگام پروسس پیشبرد کوششها و فعالیتها برای انقلاب) تعدادی که خود را  پیشرو و عدالتخواه و حتی دمکرات می نامیدند روند حذف کردن را در پس ذهن خود پرورانده و سپس آن را پیشه کردند. فعالان و گروههای مختلف سیاسی یکی پس از دیگری حذف و یا به چوخه های مرگ سپرده شدند. این روند حذف کردن خونین با سکوت مخالفین و یا گاهأ گروههای مخالف این روند حذف کردن را حتی تشویق نیز می کردند مواجه می شد، غافل از اینکه (در غیاب احترام به دمکراسی واقعی و پلورال) روزی نوبت به خود آنان نیز خواهد رسید و آنان نیز در چنبرهء قدرت سیاسی سخت و عریان که مشروعیت خود را فقط از شعارهای پوپولیستیی، آرمان گرایی و فرا زمینی گرفته است، گرفتار شده و یا خواهند شد. و چنین نیز شد که هم خود را به نابودی و دربدری کشاندند و هم کشورمان را با رذالت، اینچنین به ورطه نابودی و پسرفت مفرط کشاندند و می کشانند، و آن را به لبهء پرتگاه کشانده اند.

در کشورمان ایران که دارای شخصیتها و گروههای سیاسی با تفکرات و دیدگاههای گوناگون، و همچنین اقوام و ملیتهای گوناگون که دارای زبانهای مختلف، ادیان و مذاهب و آیین های گوناگون است، هر حرکتی که با ذهنیت حذف کردن و یا عدم اعتقاد و احترام به دمکراسی واقعی باشد در واقع هم آب در هاون کوبیدن است و هم در نهایت سبب رسوایی کوشندگان آن روند است، به نظر می آید که بیشتر حرکتهای تاکنونی این نکته را بطور شفاف و زلال عیان و بیان می دارند.

با توجه به مفهوم و مفاد کنفرانسهای استکهلم و سپس بروکسل که گردانندگان آن بیان کردند، و اینک نیز که کنفرانس پراگ در پیش است، آیا روند این کنفرانسهای زنجیره ای در راستای گفتگو برای ایجاد اتحاد و وفاق در پیشبرد و برقراری دمکراسی واقعی و پلورال در کشورمان ایران است؟ آیا خود این حرکات و کنفرانسها (بسان حرکات و کنفرانسهای سلف خود بویژه در قبل از انقلاب 1357 خورشیدی)  از هم اینک در درون خود دلمه بندی ایحاد جنین تبعیض و حذف کردن، را پیشه نکرده است تا که در هنگام مناسب آن را همراه با درد و خونریزی بزاید؟ و یا اینکه قبل از موعد بسان دیگر حرکتها سقط جنین شود.

اینجانب از کُردهای خراسان (شمال شرق ایران) هستم که سخنگوی سازمان مردمی کُرمانج (کُردهای منطقه شمال خراسان) نیز می باشم. سازمان مردمی کُرمانج عضوی از کنگره ملیتهای ایران فدرال نیز می باشد، اگر چه کنگره ملیتهای ایران فدرال نیز همانند دیگر گروهها و تشکلات سیاسی ایرانی دارای مشکلات درونی و ناهمواریهای خاص خود است (شاید بعدأ در این ارتباط صحبت کنم). در واقع ما کُردهای ایران دارای لهجه ها و گویشها و ادیان و مذاهب گوناگون هستیم اما نمی دانم چرا از ما کُردهای خراسان (شمال شرق ایران) به این اجلاس و کنفرانسها دعوت نمی شود؟

البته این سئوال نه بخاطر این است که آنان که در این کنفرانس دعوت نمی شوند پس از قافله عقب مانده اند و اعضاء حاضر در این کنفرانس (بدون حضور ایرانیان غایب در این کنفرانس که کم هم نیستند) می توانند همین فردا دمکراسی را در ایران بپا کنند، بلکه بخاطر این است که چرا ما ایرانیها از تاریخ درس نمی گیریم.

اینجانب با تعدادی از دوستان در این ارتباط صحبت کردم، که چنین حرکاتی که کنشگران آن ( چه همزبانان عزیز کُردم و چه دیگر هموطنان عزیزم) برداشت سطحی از دمکراسی را دارند در واقع قبل از اینکه مفهوم تبعیض و حذف کردن فعالان سیاسی ایران را در خود داشته باشد همانا دمکراسی را به چوخه اعدام کشاندن است، که در اوایل انقلاب 1357 چنین شد و دودش به چشم همه رفت.

با توجه به درخواست این عزیزان، در تاریخ نهم آگوست (9 آگوست 2012) یعنی حدود سه ماه پیش، از برگزارکنندگان کنفرانس بروکسل طی نامه ای جویای این تبعیض شدم، هم اینک که این نوشته را می نویسم (هفتم نوامبر 2012) هنوز هم جوابی دریافت نکرده ام، ناگفته نماند که کپی این نامه از طریق ایمیل به هیئت اجرایی و تعدادی دیگر از دوستان اعضاء این کنفرانس نیز ارسال شده بود و این عزیزان نیز هم تلفنی و هم از طریق فووروارد کردن همان نامه به برگزارکنندگان این کنفرانس به آنان طی این مدت چندین بار یادآوری و گوشزد کرده اند، اما مثل اینکه قرار است تاریخ تلخ کشورمان مجددأ توسط مدعیان برقراری دمکراسی در دور تسلسل باطل بیافتد و مکررأ تکرار شود. اما اعتقاد راسخ دارم که مردم و جوانان ایران هشیارتر از این هستند که اجازه دهند چنین شود.

در پایان از هموطنان عزیز می خواهم که برای داشتن گفتگوی مناسب و همکاری لازم در برقراری دمکراسی بایستی اول از خودمان شروع کنیم، یعنی هر گونه تبعیض و نقض حقوق بشر که لازمه دمکراسی پلورال و سکیولار بر اساس معیارهای بین المللی است را با یستی خودمان در ابتداء به آن اعتقاد کامل و راسخ و عملی داشته باشیم، در غیر اینصورت مسیر به بیراهه است (کما اینکه انقلاب مشروطه و انقلاب 1357 به بیراهه رفت).

به امید برقراری دمکراسی پلورال و آزادی حقوقمدار در کشورمان ایران

دکتر افراسیاب شکفته